.:.گمنام ره عشق تو را ننگ ز نام است.:.

در خاکدان ما گوهر زندگی گم است ... این گوهری که گم شده مائیم یا که اوست
  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

«کیلومترسنج»ها را «صفر» کنیم!

22 مهر 1392 توسط برادران

گروهی از ما، عادت داریم خوبی های خودمان را خوب می بینیم و گروهی هم بدیها را خوب می بینند.

گروهی دیگر هم در میان مایند که فقط خوبی یا بدیشان را می بینند. به هر حال، همیشه «یک جنبه ای دیدن»، غرور یا سرخوردگی می آورد.

نماز خواندن ما هم حکایتی دارد.

از گیر و گورهایی که پیش یا پس از آن داریم، بگذریم. منظورم شکل و شیوه نماز خواندن است.

یکی آنقدر دقیق اجرا می کند که «مو» لای درز نمازش نمی رودو دیگری آنقدر شتابزده می خواند که ممکن است بخش هایی را «جا» بیندازد و به روی خودش هم نیاورد… اما بزرگانی را که دیده ام، حواسشان جمع بزنگاه های نماز است. آنان آداب را با کمترین پیله به شکل آنها اجرا می کنند و فقط دقت می کنند در بخش هایی که قرار است تکانی بخوریم یا رشته ای به آسمان وصل شود، بسیار «هوشیار»اند.

برخی از بزنگاه ها، شخصی اند. ممکن است کسی رکوع را بیش از بخش های دیگر دوست داشته باشد یا در سجده ها حال خوشی داشته باشد اما قنوت و سجده آخر، بزنگاه های بین المللی «اهل دل»اند.

نماز خواندن بزرگان را ببینید!…

شاید برای این باشد که می شود قنوت را فارسی هم خواند.

همه ما، «سلوک»ی داریم و «سیری». سلوک و سیر را جابه جا نوشتم تا بر نکته ای تاکیید کنم.

سلوک را بر اساس آنجه خوانده ایم، حرکتی از سوی ما معنا می کنم و سیر را در ادامه سلوک و عنایت خدا می دانم.

در همه کس، از زمانی که با خدا آشتی می کند و به دنبال دوستی خدا و اهل بیت می دود؛ حرکتی شروع می شود که می توانیم اسمش را سلوک بگذاریم.

انگار از یک جا، وقتی خدا مطمئن می شود علاقه ما جدی است، دست ما را در دست یکی از اهل بیت (کسی که از کودکی روح ما ناخودآگاه با او مانوس تر بوده) می گذارد و ما را مهمان سیری در آفاق و انفس می کند که این بخش، خیلی «فردی» است و از آدم تا آدم متفاوت است.

چند قاعده کلی و مشترک نیز دارد که مشهورند (مانند نمازشب خواندن و …) اما بخش مهمی از آن، فردی است. به خاطر همین هم وقتی کتاب های زندگی عارفان را می خوانیم و جو می گیردمان و سعی می کنیم از آنان تقلید کنیم، نتیجه ای را که آنان گرفته اند نمی گیریم… چون دست به سفره «دیگری» برده ایم.

 


 


ما مردمان «خواب» زده! نوشت:

اگر تردیدها بگذارند و بتوانم از میان سیم خاردار «یک دندگی» بیرون بروم و یک بار دیگر خودم را خوب ببینم یقین دارم می توانم با خدا آشتی کنم.

مگر این نیست که خودش بارها و بارها از راه قلبم مرا صداکرده است؟!

مگر این نیست که هر بار، پس از مدت ها قهر و دوری صدایش کردم، سراسیمه فرشته ای را به یاری من فرستاده تا احساس تنهایی نکنم؟

مگر بارها نگفته که هر گناهکار و خطاکاری را می بخشم اما از کسی که از بخشش من ناامید شود، نمی گذرم؟

خدایا!… من که جز امید به خوبی ات، چیزی نداریم.

من که جز مهربانی ات، امیدی ندارم؛ پس مبادا مرا نبخشیده، به آغوش مرگ بسپاری.

مبادا عمرم تمام شود و دستم به رشته «توبه» نرسد.

 




 

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

.:.گمنام ره عشق تو را ننگ ز نام است.:.

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس